مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیهالسلام
شاعر : علی اکبر لطیفیان
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : چهارپاره
آن امامی که حـضرت جبریل زائـر غـربـت نـگــاهـش بـود
کوچهها را همین که طی میکرد صد فـرشته کـنار راهـش بود
بــا ارادت تـــمــامــی ارکــان پیش پـایش خـشوع میکـردند
بـر قـد و قـامـت کهـن سالـش آسـمـانهـا رکـوع مـیکـردنـد
نـفـَـس قــدسـی پُـر اعـجـازش مـایـۀ اعــتـبـار عــیـسـی بـود
جـانـمـاز «فـرشته بـارانـش» افـتـخــار تـبـار عــیـسـی بـود
حـرف هـایـش بــرادر قــرآن سخـنـش بـوی «اِنّـما» میداد
از هـمان مال فـاطمیّ خودش خــرجـیِ راه کــربــلا مـیداد
در و دیـــــوار خـــانـــۀ آقـــا وقف مرثـیههای عـاشوراست
به خـدا خـانه نیـست این خانه این حسیـنـیّۀ بـنی الزّهـراست
این حسیـنـیّهای ست که مـردم از حضورش ستاره میگیرند
هر شبِ جمـعـه بین این خـانه روضۀ شیر خـواره میگـیرند
از سـر بـیکـسـی و بـییـاری در و دیـوار خـانه یـارش شـد
بهر غـمهـای مـادرش آن قـدر گریه کرد، عاقبت دچارش شد
آی مـــــردم! دویــــدنِ آقــــــا از نفسهای خستهاش پیداست
آی مـردم! شـکـسـتـگـی دلـش از صدای شکـستهاش پیداست
خوب شد شب شد و تو را بردند دور تـا دور شهـر گـردانـدنـد
خوب شد در شلوغی این شهر کوچه کوچه تو را نچـرخاندند
گریه کردی و زیر لب گـفـتی این تو و ریسمان و این سر من
آه… پـیـراهــنـم شـده خــاکـی آه… افـتـاده اسـت پـیـکـر من
|